محل تبلیغات شما
شجاعت روی کاغذ نوشتن را ندارم. چرا؟ ترسو شده ام. احساس مجرم بودن دارم. فکر میکنم یک چیزیم شده، اصلا آن آدم پریشان احوال فقط پریشان نیستم. مشخص است. گنده شده ام. اما صدای فین فین دماغم هنوز همان تکراری به من چسبیده قدیمی است. هنوز هم همان سرزنشگر خود؟ مشخص است. اما کمی مهربانتر، کمی مادرانه تر. دیروز اما میگفتم فلانی بعد از رد کردن نوجوانی گرگ شد. من چه شدم؟ نه این بار فین فین دماغم توی مطب دکتر به راه است. نه از حساسیت و فیلم و تیاتر!حقم را خوردند. حق همیشه که پول نیست. من از خودم دفاع نکردم، فینم را با دستمال گرفتم، اشکم دم مشکم بود، عصر اما انتقام گرفتم. بعد از اینهمه محافظه کار بودن، یک بار بی پروا شدم؛ یکی شصت تا جواب زورگویی مدیرم را دادم و طاقچه بالا گذاشتم برای مدیر بالاتری. چرا؟ حقم را خوردند. حق این بار پول بود و خلق تنگ من از حرف زور.

توی دانشگاه هم همین چند وقت پیش اشکم درامد. چرا؟ حسابداری بداخلاقی کرد، جوابم را نداد. من چه کردم؟ لب هام خشک شد، فین فینم راه افتاد.

***

دلم برای آدمهایی که کنارم هستند تنگ میشود، اشکم درمی آید. دلم برای کسی می سوزد، اشکم هم در می آید. یاد خودم می افتم، یاد هر چه می افتم، دلم تنگ می شود اشکم هم فرصت نمی دهد.

باید تلاش کنم که آنقدر اشک بریزم که یا چشم هام کور یا اشکم خشک بشود، یا اینکه حرف بزنم. زندگی محافظه کار نجابت طور، لالمونی بگیرِ بقیه مهمتر هستند، تهش همین چشمه جوشانی می شود که می بینی.

گفت و شنود قرنطینه

سیتالوپرام هگزال

دوست دارم بی پروا باشم نقطه

اشکم ,فین ,هم ,بار ,دلم ,چرا؟ ,حقم را ,را خوردند ,می شود ,دلم برای ,بی پروا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها